سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلام مامان قهرمانم - سفیران عشق

سلام مامان قهرمانم

چهارشنبه 88 مرداد 28 ساعت 1:31 صبح

شاید خیلی از عزیزان مطلب این پست رو در جاهای مختلف خونده باشن ولی بنده میذارم به خاطر عزیزانی که این مطلب زیبا رو نخوندن.التماس دعا

میدونیحالا که روز تولدته، من و آبجی می خواستیم قشنگترین هدیه رو برات بخریم ولی نمی دونستیم چی بخریم.دخترخاله می گفت: برات یه دست کامل لوازم آرایش بخریممی گفت: اگه مامانت آرایش کنه ، زخم های روی صورتش کمتر معلوم می شهمی گفت : زشته یه معلم با سروصورت زخمی سر کلاس برهمی گفت:شاگرداش می فهمند شوهرشمی دونم تو هیچ وقت برای خودت از این چیزها نمی خریآخه همش رو می دی پول دارو و بیمارستان بابابابا هم تورو کتک می زنهفحش می دهحرف هایی می زنه که ما نمی فهمیمفقط می بینیم و گریه می کنیم. منو آبجی خوب می فهمیم که وقتی بابا موجی می شه،تو دستی مارو می گیری و می بری تو یه اتاق دیگهبعد میری تا بابا کتکت بزنه و موهای قشنگتو بکشهمن و اون خوب می دونیم چرا این کارارو می کنه.آخه اگه تو نری جلوی بابا، اون خودشو می زنهدست خودش نیستتو هم بابا رو خیلی دوست داری ،نمی خوای بابا خودش رو بزنهبه قول خودت یه ذره از سهم فداکاری هاش رو می دیاز ترکش های توی بدنشاز موجی شدنشازما می فهمیم که وقتی بابا آروم می شه ، سرش رو می گیره و چقدر گریه می کنهوقتی می فهمه چیکار کرده ، ناراحت می شهدستت رو می بوسهتو هم گریه می کنیمن وآبجی صدای گریه ی تو و بابا رو می شنویم.

مامان جون، مامان خوب و قهرمانم، پس سهم ما چی میشه؟ما هم می خوایم مثل تو و بابا قهرمان باشیممی خوایم روز تولدت، پول هامون رو بدبم به تو نا برای بابا دوا بخریفقط توروخدا این دفعه بذار بابا ما رو به جای تو کتک بزنهمامان جون

نوشته شده توسط : رهروان

نظرات دیگران [ نظر]



سفارش تبلیغ
صبا ویژن